در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم . یکشنبه : خنده بلند در جمع . دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم . سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم . چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت . پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم . جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
ما چی؟؟؟؟؟؟ کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!
۱_غيبت…تو روشم ميگم ۲_تهمت…همه ميگن ۳_دروغ…مصلحتي ۴_رشوه...شيريني ۵_ماهواره...شبکه هاي علمي ۶_مال حرام ...پيش سه هزار ميليارد هیچه! ۷_ربا...همه ميخورن ديگه ۸_نگاه به نامحرم...يه نظر حلاله ۹_موسيقي حرام....ارامش بخش ۱۰_مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه ۱۱_بخل...اگه خدا ميخواست بهش ميداد شهداواقعاشرمنده ایم
من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند
من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم بعضی ها امروز روسری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند من "های" کلاسم ، نگاهم کنید